به وبلاگ من و تو خوش اومدید.
امید وارم از مطالب خوشتون بیاد. نظـــــر یادتون نره
*اکبر*
دنیا اینجوریه دیگه
اگه گریه کنی میگن کم داره ، اگر بخندی میگن دیونس ، اگر دل ببندی تنهات میزارن ، اگر عاشق بشی دلتو میشکنن
با این حال باید لحظه هایی را گریست ، دمی را خندید ، ساعاتی را دل بست و عمری را عاشقانه زیست
به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي
در تاریکی زندگی میکردم
اجازه هست که عشقتو،توکوچه هادادبزنم؟
روپشت بوم خونه هااسمتوفریادبزنم؟
اجازه هست که هرنفس ترانه بارونت کنم؟
ماه وستاره روبازم فدای چشمونت کنم؟
اجازه هست که خنده هات قلبموازجابکنه؟
بهت بگم عاشقتم،دوست دارم یه عالمه
اجازه هست نگاهتو،توخاطرم قاب بکنم؟
چشمی که بدخواهمونه،به خاطرت خواب بکنم؟
اجازه فریادبزنم:توقلبمی تابه ابد؟
بدون اگه رسوابشم به خاطرت خوبه،نه بد!
اجازه هست دریاباشم،کویرروپیمونه کنم؟
توصدف دلم بشی،من تودلت خونه کنم؟
اجازه هست....؟؟
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق
تقصیر چشمای تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟
سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت
بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت
تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس
تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس
عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم
وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن
هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم
یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم
همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم
قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم
◄►בلتنگتـــ ڪـﮧ مے شوم
פֿوבم را בر آینـﮧ مے بینم
و בر چشمـانـم
تــو را تماشا مے ڪنم
ڪی مے شود
از آب و آینـﮧ ها برخیزے
و پیش בست هاے פֿـالیـم
بنشیــنے (؟)ܓܨ............................
کـاش مـی فـهـمیـدی ....
قـهـر میـکنم تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی:
بـمان...
نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛
و آرام بـگویـى:
هـر طور راحـتـى ... !
** دلــــــــــــــــــــــــــم تنـــــــــــــــگ اســـــــــــــــت **
** نـــــمیدانم ز تنـــــهایی پـــــناه آرم کـــدامین ســــوی **
** پـــــریشـــــان حـــــالـــــم و بـی تـــاب میـــــگریـــــم **
** و قـــــلبم بی امـــــان مـــــحتاج مـــــهر تـــــوســـــت **
** نمیدانی چه غمگین رهسپار لحظه های بیقرارم مـــن **
** بـــــه دنـــــبال تــــو همـــــچون کـــودکی هســـــتم **
** و مـــــعصومـــــانه می جویم پـــناه شـــــانه هایت را **
** کــــــه شـــــایـــــد انـــــدکـــــی آرام گـــــیــــرد دل **
** دلـــــم تنــگ است و تـــــنهایی به لب می آورد جانم **
** بیا تا با تـــو گویم از هیاهــوی غریــب دل که بی پـروا **
** تلنگـر مـیزند بر مـــن و میــگوید بمـــن نزدیک نزدیکی **
** بـــــه دنبال تو می گـردم به ســـــویت پیــش می آـــیم **
** چه شیرین اســـــت پر از احســـاس یک خوشبختی نابم **
** پــــــــــــــر از امـــــید ســــــــــبز خـــــوب دیـــــــدارم **
** و میـــــخواهم که نامـــــت را به لوح ســـــینه بنـــگارم **
** و نـــــجــوایی کنـــــــــم درد و گـــــویـــــم تـــــا ابـــــد **
** مـــــــــــــــن دوســــــــــتت دارم. دوســــــــــتت دارم **
عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو ماله منی
عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی می کنی .
عشق نمی پرسه چه کار می کنی؟ فقط میگه:
باعث می شی قلب من به ضربان بیفته .
عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟
فقط میگه: همیشه با منی .
عشق نمی پرسه دوستم داری؟
فقط میگه: دوستت دارم.
چه حس خوبیه بازم دوباره با تو خندیدن
تموم سختیارو باز ....کنار تو نفهمیدن
چه حس خوبیه اما ...بگو این قصه رویا نیست
به غیر از تو که دنیامی دیگه چیزی تو دنیا نیست
به جای قاب پوسیده...به جای عکس رو دیوار
تو رو می بینمت هر شب....تورو می فهمت هر بار
همیشه قد رویا بود ولی حالا که اینجایی
چقدر این زندگی خوبه چقدر بی وقفه زیبایی
چه حاله خوبیه با تو ...همیشه همنفس باشم
منو گم می کنی تا من... تو آغوش تو پیدا شم
تو این احساسو می فهمی...منو تنها نمیذاری
بگو این قصه رویا نیست ...بگو حال منو داری
نسل خوابیدن با اس ام اس....
نسل دردودل باغریبه های مجازی....
نسل جمله های کوروش و دکترشریعتی....
نسل کادوهای یواشکی....
نسل ترس ازچراغ گردان....
نسل من.نسل تو،نسل سوخته....
یادمان باشد هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم بین عذاب هایمان مدام بگوئیم یادش
بخیر...دنیای ماهم همینطور بود.....
روزی آمد،گفت : بی معرفت ، سنگدل ، بی احساس
دوستت دارم
خندیدم...
فریادکشید که نخندباورکن
لبخندزدم...
... اشک هایش جاری شد
گفت به خداقسم...
دلم لرزید
زیرلب گفتم خدایا نام تورابرد
...به تواعتقاد دارد
.امروز زیرلب گفتم خدایا:مراببخش
اگر از ابتدایش باورش میکردم،نام توبه دروغ قسم خورده نمیشد...
قرار نیست که همیشه من خوش باشم …
دیروز من خوش بودم از اینکه در کنارت بودم …
امروز دیگری خوش است برای با تو بودن …
و فردا یکی دیگر…
از تلاش دست نکش عزیزم که چشم ملتی به توست …
تو می تونی …
عشق هایت
را مثل کانال تلویزیون عوض می کنی
و افتخار می کنی،
که عشق برایت این چنین است !
و من می خندم …
به برنامه هایی که هیچکدام ،
ارزش دیدن ندارند . . .
تو را من “تو” کردم
وگرنه “او” هم زیادت است
پس اینقدر برایم ،شما,شما نکن…
یه زمانی می گفتن از تو چشماش میشه فهمید
راست میگه یا دروغ …
اما حالا دیگه اینقدر توانمند شدن بعضیا
که با چشمشونم دروغ میگن …
بیهوده میگردم به دنبالت،
وقتی نیستی ، بیهوده نشسته ام چشم به راهت
شاید وقت این است که حسرت گذشته های شیرین با تو بودن را بخورم
تنها بمانم و کوله باری از غم را بر دوش بکشم
دیروز گذشت و پیش خود گفتم فردا در راه است ، فردا آمد و دیدم هنوز دلم چشم به راه است
مدتی گذشت و هنوز هم در حسرت دیروزم ، چه فایده دارد وقتی روز به روز از غم عشقت میسوزم؟
پیش خود میگویم شاید فردا بیایی ،شاید هنوز هم مرا بخواهی !
تقصیر دلم بود نه چشمانم ، این قصه که تمام شد، باز هم اگر بخواهی میمانم
نشستم به انتظار غروب تا یک دل سیر گریه کنم ، شاید کمی آرام شوم ، غروب آمد و بغض سد راه اشکهایم ، شب شد و هنوز نشکسته شیشه غمهایم،
این حال و روز من است ، نیستی که ببینی این روزهای بی تو بودن است
تمام هستی ام تویی ،از لحظه ای که نیستی ، انگار که من نیز نیستم ، انگار مدتی را با عشق زندگی کردم و
بعد از تو ،مال این دنیا نیستم !
از آغاز نیز اهل دیار تنهایی بوده ام ، تو رهگذری بودی و من با تو مدتی آشنا بوده ام
از کجا میدانستم اهل دل نیستی ، عشق را نمیشناسی و با من یکی نیستی ، از کجا میدانستم که تنها میشوم ، من بیچاره باز هم بازیچه دست غمها میشوم !
بیهوده میگردم به دنبالت ، با وجود تمام بی محبتی هایت ، باز هم میخواهمت….
خسته ام پینوکیو
اینجا ادمها دروغهایه شاخ دار میگویند
و
دماغ خود را جراحیه پلاستیک میکنند...
باور نكردي عشقمو ،راضي شدي ببيني شكستمو
رنجوندي تو قلب خستمو ،با اين كه ديدي پر و بال بستمو
تو كه ميگفتي ميموني تا هميشه كنارم
حالا نيستي كه ببيني جز تنهايي كس ندارم
گفتي كه عاشقمي هميشه ،كسي براي تو من نميشه
حالا ميفهمم كه شبيهم به تموم دنيا هنوزم باورم نميشه
چطوري شد ،كه كندي دلتو از من به زودي
يادم نميره دستات ،تو دستم، قدم ميزديم اره تو بودي
اون همه عشقوعلاقه كجا رفته كه داشتي
نكنه پاي يكي ديگه دلتو بازم جا گذاشتي
حرفات از يادم نميره كه ميگفتي هر كسي
نميتونه بياد بشينه تو قلبت به اين راحتي
ولي تو نيستي كه ميزدي انگار اون حرفارو
من همش تكرار ميكنم تووجودم دردامو
شبا كه ميخوام بخوابم فكرت نميزاره بخوابم
اخه چرا شكستي رفتي و دادي عذابم
هنوزم باورم نميشه
چشماي تو به من اميد زندگي ميده
دستاي تو گرماي خورشيد و به دست من ميده
اون نگاه عاشق تو منو به زندگي برم گردونده
اون لباي شيرين تو لب منو خندوند
عاشق اينم كه نگاه كنم تو چشمات
غرقم كني توي خيال وروياهات
نميدوني قبل تو چه سختيا كشيدم
طعم تلخ شكستو بدجوري من چشيدم
يه بي وفا بود كه من مثل ديوونه ها
دل بسته بودم بهش ،دلم شد ويرونه ،آه
كاش كه از اول تورو ميديد اين چشام
كاش كه از اول خدا تورو ميذاشت سر رام
باور كن نيمه من تو هستي كه پيدا شدي
از اين به بعد تورو ميخوام با اين كه خيلي ساده اي
بازم ميگم من عاشق چشات شدم
عاشق اون چشاي نازت كه منو ديوونه كرده
اخه چرا خدا فكر دل منو نكرده
دوستان عزیز...
ببخشید که وقت نمیکردم به وبلاگاتون سر بزنم...
تا اونجایی که میتونسنم سر میزدم ونظر میدادم
وبلاگای همتون قشنگ بود....
دیگه امتحاناتم شروع شده و 3تاشو دادم ولی دلم نمیومد برم
اما چاره ای نیست.......
سر میزنم ولی پست نمیزارم
همتونو به خدای بزرگ میسپارم
مراقب خودتون باشید....
خــــــــــداحـــــافظـــــ
ســــــــوم
هفـــــــتم
چهـــــــــلم
ســـــال...
چنــــد ســــال دیـــــگر
بایــد عـــزادار نبـــودنـــت باشـــــــم؟
آهـــــــــای لعنتی...
مثل تمام آن چیزهایی که تا به حال از من گرفتی،
علاقه ام... دلم، عمرم، واعتماد صددرصدم...!
بگیر دیگر...
دستانم را بگیر...
دختر کوچولو: چیکارم داشتی گفتی بیام اینجا؟
پسر کوجولو: میشه با پسرای دیگه بازی نکنی؟،
آخـــــــــه من دوست دارم
تنها بودن قدرت میخواد . . .
و این قدرت را کسی به من داد
که روزی میگفت:
تنهـــــــــــــــــــــایت نمیگذارم!!!
ی گفته از عشق تو دست میکشم؟
دارم با خیالت نفس میکشم
چه حس عجیبی،چه آرامشی
می دونم تو هم با خیالم
نفس میکشی!
دیوار احساس من را،
همه…
کوتاه می پندارند ،
اما چه می دانند ،
در پس این دیوار کوتاه ،
زمینش عمق فراوان دارد...
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر خنده معنایی ندارد ...
فـقـط می خندی تا دیگران ،
غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرامت نمی کنند ...
فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای !
وقتی دلت خسته شــد ،
دیگر هیچ چیز آرامت نمی کند به جز دل بریدن و رفتن...
گاه جلوی آینه می ایستم ... خودم را در آن میبینم ..
دست روی شانه اش میگذارم و می گویم... ...
چه تحملی دارد "دلت"...!!!
دلم میگــــــیرد
وقــــــــــتی مــــــــــــیدآنم
در دنـــــــــــــیآی بــــــــــه این بـــــــــــزرگی
هیچ دلــــــــــــی نیســـت کـــه بــــرآی من تنــــگ شــــود...
روزی به تمام این بی قراری ها میخندی
و ساده از کنارشان میگذری...!!!
این قشنگترین دروغیست که
دیگران برای آرام کردنت به تو میگویند ...
ϰ-†нêmê§ |